نقدی بر کتاب طلاق/جدایی معنوی نوشته دبی فورد؛
تسلیم شو؛ تو هیچ کارهای!
در بین کتابهای به اصطلاح «خودیاری» مشهورترین اثر در موضوع طلاق، کتاب «جدایی معنوی» یا «طلاق معنوی» دبی فورد است که توسط چند ناشر و با چند ترجمه با مقداری تفاوت به زبان فارسی منتشر شده است.
در اینکه موضوع طلاق یکی از شرایط خاص اجتماعی و فردی است و باید به کسانی که به هر دلیلی گرفتار آن شدهاند کمک روحی و روانی رساند، شکی نیست، اما اینکه با کدام آبشخور فکری و دقیقاً با چه اصولی یک فرد مطلقه را به ادامه زندگی امیدوار کنیم، حائز اهمیت است.
به اعتقاد دبی فورد که خودش تجربه طلاق را در زندگیاش دارد، طلاق میتواند یک اتفاق معنوی باشد. او مینویسد: «جدایی معنوی طلاقی است که ما میتوانیم برای پیشرفت در زندگی و کسب تجربه از آن بهرهبرداری کنیم تا بیشتر از آنچه از دست دادهایم، به دست آوریم.» تمام حرف فورد درباره طلاق همین جمله است، اما وی 7 قانون معنوی برای مطلقهها توصیه میکند.
اولین قانونی که معرفی میکند «قانون پذیرش» است. به این معنی که «هرچیزی آنگونه است که باید باشد. هیچ رویدادی اتفاقی نیست و هیچ تصادفی وجود ندارد. خواست الهی زندگی هر کداممان را به گونهای طراحی کرده است که ما را دقیقاً در همان روند تکاملی منحصر به فرد خود که با آن نیاز داریم، قرار دهد.»(ص27)
به اعتقاد فورد ما باید بپذیریم که هر اتفاقی میافتد از قبل توسط خِرد هستی یا خواست الهی برنامه ریزی شده و حتماً به نفع ماست. این اعتقاد وقتی جالبتر میشود که با قانون دوم در میآمیزد.
قانون دوم فورد «قانون تسلیم» است. یعنی «هنگامی که ما دیگر مقاومت نکنیم و تسلیم شرایط موجود خود شویم، همه چیز شروع به تغییر میکند.»(ص27) در جایی دیگر میگوید: «وقتی ما تسلیم میشویم، در واقع میگوییم این همان چیزی است که هماکنون زندگی برای من در نظر گرفته است و حتی اگر دوست دارم غیر از این باشد، آن را همانگونه که هست، میپذیرم.»(ص77)
پیامی که از این دو قانون به ذهن مخاطب صادر میشود این است که تو هیچکارهای! بگذار هر اتفاقی میافتد، بیفتد و مقاومت نکن. اگر طلاقت داده و یا طلاق گرفتهای، قطعاً ربطی به شما ندارد، چون این مساله از قبل در برنامه زندگی شما نوشته شده بوده و حالا هم سعی کن از این اتفاق در راستای اهداف بزرگتر و زندگی بهتر استفاده کنی!
عمق فاجعه این طرز فکر صفحه 75 کتاب جدایی معنوی است، وقتی میگوید: «تسلیم، نقطه مقابل این واکنش طبیعی یعنی جنگیدن برای احقاق حقوق و حفظ آنچه باور داریم به ما تعلق دارد، است. تسلیم شدن به ویژه آن زمان که به ما خیانت کردهاند یا فریبمان دادهاند مشکل است، اما اگر بپذیریم که هر آنچه اتفاق میافتد درست همان است که باید باشد، میتوانیم تسلیم شویم و به جریان طبیعی هستی اعتماد کنیم.»
یعنی حتی اگر به شما خیانت کردند و یا فریبتان دادند، مقاومت نکنید و برای احقاق حق خود تلاش نکنید، چون خرد هستی اینطور خواسته است.
در واقع دبی فورد در این کتاب مروج تفکر تقدیرگرایی و تن دادن به هرآنچه اتفاق میافتد، شده و مهمترین راهی که پیش پای مطلقهها میگذارد، تسلیم شدن به شرایط موجود و پذیرش بیچون و چرای تقدیر است. در حالی که این تفکر نه در آموزههای اسلامی و نه در ساحت عقلی و علمی مورد تایید نیست. البته در ادامه به مباحث یگری هم اشاره میکند، اما عمدهترین پیشنهاد وی همین است.
نکته دیگر درباره کتاب «جدایی معنوی» و افکار دبی فورد، اعتقاد منحرف از عقاید اسلامی است که وی درباره خدا دارد. وی مینویسد: «خدایی که من از او صحبت میکنم، آن قدرت برتری که بیرون از وجودمان حضور دارد نیست، بلکه نیرویی کیهانی است که در کانون وجود ما جای دارد و ما را به هر آنچه هست و هر آنچه خواهد بود متصل میکند. این نیرو یک انرژی همه شمول است که هم از قدرت و هم از خرد برخوردار میباشد. نیرویی که بیشتر اوقات عشق، معنویت، خرد هستی، حکمت الهی، طبیعت یا به اسامی گوناگون دیگر نامیده می شود.» (ص98)
البته این اعتقادات منحرف در کتاب های دیگر او نمود بیشتری دارد و در این کتاب فقط در چند صفحه مطرح شده است، اما در کلیت کتاب بیتاثیر نیست و مخاطب را به سمت قانون بیبنیان جذب و اعتقاد به خدایی که یک انرژی درونی است و مطیع امر و خواسته انسان، متمایل میکند. نکته مهم این است که باید بین دو کتاب «طلاق معنوی» انتشارات پیکان و «جدایی معنوی» انتشارات کلک آزادگان تفاوت قائل شد. چون مترجم کتاب طلاق معنوی خواسته یا ناخواسته مباحث شبههانگیز و عقاید معنوی نویسنده را حذف کرده و کتاب تقریباً به صورت یکدست در موضوع اصلی یعنی طلاق ترجمه شده است. لذا به نظر میرسد کتابی که نشر پیکان منتشر کرده قابل اعتمادتر باشد.
کتاب طلاق معنوی یا جدایی معنوی با وجود نقدهای اساسی که به آن وارد است، نکات قبل استفادهای هم دارد که میتواند به ترمیم روحیه مطلقهها کمک کند. همین که وی میگوید به جای افسردگی و ناامیدی میتوان از طلاق به عنوان یک پل برای پایهگذاری زندگی جدید استفاده کرد، یک مطلب خوب و مثبت است. فصلهایی مانند قانون مسئولیت و موضوع مسئولیت عاطفی از مطالب بسیار خوب کتاب است.
درباره این سایت